اخیراْ نتوانستم مطلب مستقلی بنویسم برای همین هم فعلاْ یک مطلب حاضری که قبلا نوشتم و اینجا چاپ شده را می گذارم تا بتونم مطلبی را که مدتی است به بهانه مطالب آقای وفایی در اینجا و پاسخ آقای فیلسوف مادر زاد در اینجا به آن فکر میکنم را به اتمام برسانم. عنوانش هست ” تاملی پیرامون مدارس مذهبی” که إن شاء الله به زودی آپ میشه. سروش و اصل الاصول اخلاق علمی فارغ از اینکه با اندیشه های سروش موافق باشیم یا مخالف چاره ای نداریم مگر آنکه وی را یکی از جریان سازان عرصه اندیشه در دهه های اخیر ایرانِ بعد از انقلاب بدانیم. سروش علاوه بر تمامی مباحث مطروحه اش در ساحت اندیشه ورزی مکرر خواستار نقدِ آنها از حیث« نقد اندیشه و نه نقد اندیشگر» بوده است.این اصل که یکی از مهمترین یا به عبارت دیگر اصل الاصول اخلاقِ علمی به حساب میآید در لسان ائمه نیر با عبارت« اُنظُر إلی ما قال و لاتنظُر إلی مَن قال» بیان شده است. به دلیل اهمیت این اصل و تاکید سروش بر پاسداشت آن قصد داریم که تنها مقدمه یکی از کتب او را با این اصل محک بزنیم تا به حقیقت دریابیم دوصد گفته چون نیم کردار نیست. 1) سروش در مقدمه طبع سوم قبض و بسط تئوریک شریعت در پاسخ به نقد آیت الله جوادی آملی به جای آنکه به پاسخ ایشان بپردازد بهانه جویی ها کرده که وا أسفا از این بی دقتی علمی که حتی یک بار هم ارجاعی به متن قبض و بسط صورت نگرفته و وا مصیبتا که چرا صاحب قلم شریعت در آینه معرفت پس از نام ملا محسن فیض رحمه الله آورده و بعد از نام غزالی چنین نکرده و آنگاه بر اساس کرامت ویژه خود – نیّت خوانی – افشا گری کرده که این نیست مگر به خاطر آنکه ملامحسن شیعه است و غزالی سنی و اینگونه کلام به بیراه کشانده که دیگر خود نیز فراموش کرده که صفحهای را نه از باب کشف حقیقت که از باب به ظهور گذاشتن و آموزش دادن یک نقد عالمانه و محققانه ارجاع مستقیم داده و نقد کند. 2) در مقاله «نقد ها را بود آیا که عیاری گیرند» سروش در ابتدای ا مر ابراز می کند که ناتوان نیست که به نوشته های نیش آلود و تمسخر آمیز پاسخ گوید اما در این کار فضیلتی نمیبیند و هنر را در این بی هنری ها نمی جوید . اما هنوز چند سطر به پیش نرفته ،گفته خود را فراموش میکند و می گوید :« روحانیان و فقه پیشگانی چون حجة الاسلام لاریجانی را مشفقانه تذکر میدهد که در محضر دانش ، شرط ادب را فرو نگذارند و جرعه صحبت را به حرمت نوشند و رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشند و سرّ حق بر ورق شعبده ملحق نکنند.» و اینها تماماً در پاسخ آن بود که صادق لاریجانی محکوم به جذمیت در اندیشه بوده و نتوانسته کلام قبض و بسط را آنگونه که شایسته است درک کند و بدون پیش فرض به سراغ آن رود و دوباره سروش همان کرامت همیشگی- نیت خوانی کردن و از ضمیر افراد خبر دادن- را به کار میگیرد و میگوید :« با مطالعه و نقد حجة الاسلام لاریجانی در اولین نظر دانستم با چگونه نوشته ای روبه رو هستم. نوشته کسی که از فرط اطمینان و یقین به اندیشه های خویش ، لازم نمیبیند که در آرای دیگران غوری بسزا کند و بلکه در آرای دیگران ، عمقی نمیبیند که تا سزاوار غور باشد» و سپس با کرامتِ کشف علل دگماتیسم نقابدار بیان میکند که تمامی اینها به خاطر غیرت دینی صادق لاریجانی است که هر سخن نوظهور و ناشنیده را شبهه میانگارد و بر خود لازم می داند که قبل از رسوخ آنها را به قوت برکند. 3) نقد های سروش بر حسین غفاری- رئیس فعلی گروه فلسفه دانشگاه تهران- نیز بسیار بسیار شنیدنی است . سروش که در ابتدای امر او را به تحقیر دانشجوی فلسفه میخواند- همان کاری که با عطاء الله کریمی نیز میکند- و سپس براساس همان کرامات هیشگی بیان میکند که« عفت نقد را به عفونت حقد آلودن و جامه معرفت را به تیغ جهالت چاک دادن خصلت ویژه اوست- و اینچنین نقد اندیشه میکند- » . سروش بعد از چند سطری مجدد غفاری را به عنایت مینوازد که« او کاسبکارانه خود را محرم اسرار بزرگان نشان میدهد و از سر غمخواریِ شریعت، نیشی به شریعتی می زند و … و در نهایت غفاری را معذور میداند و میگوید « صاحب شریعت صامت معذور است و عذر او همان عوامی و شتاب زدگی است و بس» اینها تنها گوشه ای بود از نقدهای علمی سروش که صرفاً به نقد اندیشه پرداخته بود و نه به نقد اندیشمند فلذا بیش از این دلیلی ندارد که در اینجا با بیان دشنامهایی که وی نثارعلامه محمدتقی جعفری، سید احمد فردید،رضا داوری ،سید حسین نصر، همایون همتی و… میکند درس نقادی داده و از اصل اصول اخلاق علمی دم بزنیم.ودر این باب تنها باید گفت: بزرگش نخوانند اهل خرد هر آن کس که نام بزرگان به زشتی برد سروش اگرچه خود به ظاهر بر اهمیت اخلاق علمی واقف است و بر طبل آن میکوبد و سعی میکند که دیگران را به رعایت نکردن آن محکوم کرده و دشنام دهد اما برای نویسنده این سطور شفقت انگیز است که به ایشان تذکر دهد که لازم است بیش از آنکه نگران عدم رعایت اخلاق علمی و اصل الاصول آن در آثار منتقدانه نویسندگان و متفکران ایرانی باشد به فکر رعایت کردن ابتدائی ترین اصول اخلاقی در آثار خود باشند . در مقابل کسی که با سوء استفاده از فضای ملتهب جامعه ایران در دهه های 60 و 70 شروع به ترجمه غیر مستقیم آثار اندیشمندان دیگر کشورها میکند و آنها را به نام خود بیان میکند چه میتوان گفت؟ چه می توان گفت وقتی سروش ادعا میکند که با هرمنوتیک گادامر آشنایی نداشته و اصلا او را نمیشناخته در حالیکه شهرت این اندیشمند آلمانی تا قاره کریستف کلمب رفته بوده اما تا کنج خلوت سروش نیامده؟ چه میتوان گفت وقتی سروش ادعا میکند که نمیدانسته این سخنان را قبل از او جان هیک ، گادامر ، نصر حامد ابوزید و … زده اند و او در کنج تنهایی خویش بدانها دست یازیده ؟؟ تنها میتوان گفت که نمیخواهد به فکر رعایت اصل الاصول اخلاق علمی باشید بیایید به فکر قانون کپی رایت و حق مالکیت فکری باشید تا در حکومت اخلاقی فرا دینیتان حظی- اگرچه ناچیز- به صاحبان اصلی این اندیشه ها برسانید !!!! پ.ن:البته مطلبی که در بالا آمده با آن چیزی که در مجله چاپ شده یک مختصر تفاوتی دارد و آن هم به این دلیل است که من نتوانستم ویراست آخر مطلب را به دست ویراستار و دوستان مجله برسانم فلذا همان ویراست اولیه آن در مجله چاپ شده.
|
بدون دیدگاه